اگر از خواب برخیزی می بینی که هر روزه چیزهای بسیاری ما را به زندگی می خواند. اگر هنگام سحر برخاسته باشی و به آسمان نگاهی کنی حرکت ستارگان در آسمان تو را به زندگی می خوانند و به این سمت و سو هدایت می کنند که هر دمی در حال گذر هستند و در یک جا باقی و برقرار نمی مانند. مگر زندگی جز حرکت چیزی دیگری است. اگر ما سنگ و جمادات دیگر را بیرون از دایره زندگی می بینیم از آن روست که شتاب و حرکت در آن ها از زاویه نظر ما و چشم های ما وجود ندارد و چون حرکتی نیست آنان را بیرون از دایره زندگی می یابیم و مهر مرده بر آن می گذاریم.
توانایی درک زمان و حرکت و شتاب است که به چیزها در نظر ما معنای زندگی و مرگ می دهد. اگر چیزی در نظر ما دارای حرکت باشد و بتواند جا به جا شود زنده است و اگر از حرکت باز ماند و مانند سنگی سال ها در جای خویش بماند چیز مرده است و از زندگی بهره ای نبرده است.
بر این اساس هر چیزی که شتاب حرکتی اش بیش تر باشد زندگی در آن به شدت بیش تری جریان دارد. از این روست که گیاهان را به شتابی کندتر حرکت می کنند و به زبان علمی خودمان از رشد کم تری برخوردار می باشند، فاقد زندگی کامل می دانیم و در کنار آن ، زندگی را در جانوران کامل تر می یابیم، زیرا شتاب زندگی در آن ها و رشد و نمو و جا به جایی و اموری از این دست در آن ها شدیدتر است.
بنابراین اگر بخواهیم ملاک و معیار زندگی را حرکت بدانیم هر چیزی که شتاب حرکت در آن شدیدتر باشد زندگی است و اگر از حرکت باز ماند بیرون از دایره زندگی است.
انسانی که می میرد چون از حرکت باز می ماند دیگر زنده نیست و از زندگی بهره ندارد، هر چند که در چند دمی پیش تر از این زنده بلکه خود زندگی و حرکت بوده است ولی در حال حاضر فاقد عنصر اساسی زندگی و مولفه بنیادین آن یعنی حرکت است. پس این شخص دیگر مرده است و آثاری از زندگی ندارد.
به نظر می رسد که اگر همین ملاک و معیار را برای داوری بپذیریم ما در چشمان مگس و از نظر تحلیل مگسی، موجودی همانند گیاه باشیم که دارای زندگی ناقص هستیم؛ زیرا زمان و حرکت در چشمان و تحلیل مگس مفهومی دیگر دارد و رفتارهای ما در نظر او همانند حرکت گیاهان کند و آهسته و آرام است. از این روست که سرعت فرار و جا به جایی مگس ده برابر ماست.
موجوداتی دیگر در جهان هستند که از نظر زاویه تحلیل و نظر آن ها ما اصولا جماداتی بیش نیستیم که فاقد هر گونه زندگی می باشد.
اما اگر خوب بنگریم در می یابیم که اگر ملاک و معیار همین حرکت باشد در همه عناصر هستی این حرکت و زمان را می توان یافت. از این رو با توجه به حرکت ملکول ها و اتم ها در سنگ و امور دیگر می بایست، زندگی را برای آن نیز اثبات کرد. البته تفاوت حرکتی به چشم و تحلیل ما آید متفاوت است.از این رو مفهوم زندگی نیز تفاوت های معناداری می یابد.
اما به نظر می رسد که یک تفاوت معنادار دیگری میان حرکت های موجوداتی چون گیاهان و جانوران از سویی و دیگر موجودات که از آن ها به جمادات یاد می کنیم بتوان یافت. این تفاوت جهت حرکت است که در میان گروه اول دایم در تغییر است و کم و زیاد می شود و شدت و ضعف نشان می دهد در حالی که در جمادات در یک مسیر و بی تفاوتی آشکار است.
شاید بتوان تفاوت معناداری میان گیاهان و جانوران و در نهایت میان انسان و جانوران دیگر یافت. این تفاوت اخیر است که زندگی را برای انسان و جانوران دیگر معنا و مفهوم دیگری می بخشد. به این معنا که حرکت در انسان می تواند در دو مسیر متقابل کمالی و نقصانی باشد. هر چند که حرکت به سوی کمال و نقصان در گیاهان و جانوران دیگر مشاهده می شود ولی در انسان این حرکت درک و فهمیده می شود و همین فهم و درک است که آدمی را از دیگر چیزها متمایز ساخته است.
وقتی انسان کمالی به دست می آورد آن را به طور کامل درک کرده و نشان می دهد و در زندگی خویش به کار می گیرد و هنگامی که به سوی نقصی حرکت می کند می کوشد تا آن را بشناسد و به درمان آن پرداخته و به گونه مقاومت کرده و به بازسازی آن چه از دست رفته بپردازد.
این گونه است که چیزی به عنوان عقل کامل خود را به عنوان وجه متمایز نشان می دهد. انسان موجودی است که درک درست و عقلانی از کمال و نقص خویش دارد و به بازسازی آن چه از دست رفته می پردازد.
جهانی از نشانه ها
به نظر می رسد که عقل انسانی او را با جهانی از نشانه ها رو به رو ساخته است. انسان به هرچیزی می نگرد در می یابد که حرکت به کدام سمت و سوست و آیا نقصانی در راه است و یا کمالی در مسیر او قرار گرفته که می تواند آن را بیابد و بشکافد و بشکفد و در زندگی خویش بهره گیرد.
از آن جایی که درک دیگری از مفهوم زندگی و مرگ می یابد می کوشد تا با از شتاب حرکتی افتادن کالبد جسمانی خود را مرده نشمارد و تحلیل دیگری از زندگی پس از مرگ ارایه دهد.
از پیامبر روایت شده است که انسان می بایست هماره به نشانه های بی شماری که در درون و بیرون به او می رسد توجه کند.
در روایتی از پیامبر (ص)نقل شده که فرمود: ان القبر ینادی کل یوم بخمس کلمات: انا بیت الفقر فاحملوا الی کنزا . انا بیت الظلمه فاحملوا الی سراجا. انا بیت الوحشه فاحملوا الی انیسا. انا بیت الحصی و التراب فاحملوا الی فرشا. و انا بیت الحیات و العقارب فاحملوا الی تریاقا.
قیل : و ما ذلک ؟
قال : التریاق الصدقه، و الفراش العمل الصالح، و الانیس فتلاوه القرآن ، و اما السراج فصلاه اللیل ، و اما الکنز فکلمه شهاده لا اله الا الله محمد رسول الله علی ولی الله.
یعنی قبر در هر روز به این کلمات پنجگانه شما را ندا می دهد: من خانه فقر و تهیدستی هستم پس ذخیره ای برای خود به این جا بفرست.
من خانه تاریکی ام ، چراغی در این خانه بیفروز.
من خانه وحشت و تنهاییم ، مونسی برای خویش فراهم کن.
من خانه ای از ریگ و خاکم، فراشی فراهم آورید.
من خانه ماران و کژدم هایم، زهر این جانوران را تریاقی لازم است.
از آن حضرت پرسیده شد: تریاق و درمان و پاد زهر آن ها کدام است؟
فرمود: پادزهر سموم گزندگان قبر صدقات است و فرش خانه گور شما اعمال نیک شماست و مونس شما در تنهایی و وحشت تلاوت قرآن است و چراغ این دخمه تاریک نماز شب است و گنجی که در آن جا به کار آید شهادتین به لا اله الا الله و محمد رسول الله و علی ولی الله است .( نشان از بى نشانها، (حسنعلی نخودکی اصهفانی) نوشته علی مقدادی ص 314.)
در روایت دیگر همین معنا این گونه آمده است :إن القبر ینادی کل یوم 5 مرات ویقول:
أنا بیت الوحدة فأجعل لک مؤنسا قراءة القرآن الکریم
أنا بیت الظلمة فنورنی بصلاة اللیل
أنا بیت التراب فأحمل الفراش وهو العمل الصالح
أنا بیت الأفاعی فأحمل التریاق وهو باسم الله
أنا بیت سائل منکر ونکیر فأکثر على طهری قول الشهادتین یمکن لک أن تجاوبهم
"یقول القبر للمیت حین یوضع فیه: ویحک یا ابن آدم! ما غرک؟! ألم تعلم أنی بیت الظلمة،
وبیت الوحدة، وبیت الدود؟".
این ها نشانه های است که هر شبانه روز ما را به زندگی می خواند. هر یک به بیانی تو را دعوت به زندگی می کند. یعنی که بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه .
از این روست که قرآن به عقل کاربردی توجه می دهد و می فرماید چرا در آیات و نشانه های ما عقل به کار نمی بندید تا حقایق را در یابید. یعنی که همه هستی زندگی است و ما از زندگی و نشانه های خداوندی غافل هستیم.
اگر خوب به آفاق و انفس خویش بنگریم می یابیم که زندگی ما را به خود می خواند.